إِلَهِی تَرَدُّدِی فِی الْآثَارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِی عَلَیْکَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِی إِلَیْک؛ کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْک؛ یعنی خدایا رفت و آمد فکریم در آثار، دیدار تو را برایم به تأخیر میاندازد و موجب دوری وِصالت میگردد؛ پس با خدمتی، حواس مرا بر خودت متمرکز ساز تا به وصال تو برسم؛ چگونه ممکن است با تکیه بر چیزی که در هستیاش به تو نیازمند است، بر وجود تو استدلال کرد!!؟
بحث در این فراز از دعا عمدتا مربوط به راههای رسیدن به حضرت حق است چه راههای نظری و چه راههای عملی و درست و نادرست آن راهها مشخص میگردد.
در ابتدا به سلوک نظری از معلول به علت پرداخته شده و به نامنتج بودن آن اشاره میشود. توضیح این که اثر هر شیء با آن شیء، مغایر و بیگانه است و در فرض بیگانگی بین دو موضوع، التفات به هر یک، موجب غفلت از دیگری است؛ و راه وصال به دیگری را با مشکل مواجه میکند؛ زیرا خاصیت بیگانگی، تفارق و تباین و دوری و فاصلهسازی است؛ نه قرب و دسترسی و وصال؛ و حتی اگر شخصِ طالب، از التفات به یکی، به دیگری نائل شود مسافت دورتری را باید بپیماید؛ زیرا اول باید از سدّ توجه به یک طرف عبور کند تا التفات به دیگری شکل بگیرد؛ پس التفات به آثار خداوند حتی اگر مانع وصال حق نشود حد اقل موجب دوری راه وصال به او است؛ لذا است که فرمود «ِإلَهِی تَرَدُّدِی فِی الْآثَارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ».
در جمله بعدی امام پا را از این مرحله فراتر میگذارد و میفرماید«کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْک» یعنی اصلا چگونه ممکن است با استناد به چیزی که در هستیاش به تو نیازمند است، بر وجود تو استدلال کرد!!؟ یعنی این محال و ناممکن است که از وجود معلول تو بر وجود تو که علت آن هستی، استدلال کرد؛ این فرمایش امام ناظر به یک بحث منطقی است؛ و منطقدانان نیز به آن اعتراف دارند؛ آنها در مباحث منطقی میگویند برهان انّی که همان سلوک علمی از معلول به علت است، باطل و غیر منتج است؛ زیرا اگر وجود معلول، مشکوک باشد و موجودیتش برای شخص استدلال کننده یقینی نباشد، استدلال کننده نسبت به وجود معلول، علمی ندارد و به موجودیت معلول آگاه نیست تا از این آگاهی به آگاهی به وجود علت پی برد؛ پس استدلال کننده در صورتی میتواند از وجود معلول بر وجود علتش استدلال کند که ابتدا وجود معلول برایش یقینی باشد و شکش نسبت به وجود معول کاملا مرتفع شده باشد؛ اما در حال ناآگاهی به وجود علت (که فرض سلوک از معلول به علت است) هرگز نمیتوان به وجود معلول اطمینان پیدا کرد؛ زیرا وجود معلول تنها از طریق علتش حاصل میشود و راه دیگری برای موجودیت نیست؛ ولی این که شما که میخواهید از معلول به علت سلوک کنید معنیاش این است که آگاهی یقینی به وجود علت ندارید بلکه علت مشکوک الوجود است؛ همین شک و تردید نسبت به وجود علت، نمیگذارد که شما به معلول، آگاهی یقینی داشته باشید؛ زیرا معلول راهی به موجود شدن ندارد جز از راه علتش اما طبق فرض، موجودیت علت معلوم نیست؛ و تازه شما در صدد کسب آگاهی به موجودیت علت هستید؛ پس در اینجا یک دور محال شکل میگیرد؛ چون طبق فرض آگاهی به وجود علت باید از طریق آگاهی به وجود معلول شکل گیرد ولی آگاهی به معلول در صورتی شکل میگیرد که شما آگاهی به وجود علت داشته باشید؛ پس آگاهی به وجود هر یک از معلول و علت، وابسته و مستند به آگاهی به دیگری است و این یک دور محال است؛ لذا است که امام با اشاره به دوری بودن این استدلال، چنین استدلالی را محال و ناممکن معرفی میکند و میفرماید «کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْک»؛ و ازهمینرو است که منطقدانان برهان بودن سلوک از معلول به علت را انکار میکنند و آن را یقینآور نمیدانند؛ بله آنان میگویند این نحوه استدلال برای عموم مردم که چندان دنبال دعاوی یقینی نیستند و به مظنوناتی که از محسوسات حاصل میشوند اکتفاء میکنند قابل استفاده و مفید است؛ اما برای کسانی که دنبال یقین حقیقی هستند قابل استناد نیست.
حاصل این که خدا شناسی، با استناد به آثار و معلولات خداوند یقینآور نیست و حد اکثر یک مظنهای را برای استدلال کننده تحقق میبخشد؛ پس برای دستیابی به خداشناسیِ شایسته اقشار یقینطلب باید سراغ راههای دیگر رفت؛ و در اینجا دو راه باقی است یکی راه نظری در برهانهای صدیقین است که در این مسیر از خداوند با یک چهرهاش، به وجود او در چهره دیگرش استدلال میشود؛ (طالبان چنین براهینی میتوانند به کتاب «برهانهای صدیقین» شامل 220 برهان تصنیف حقیر مراجعه کنند)؛ راه دیگر سلوک عملی است که در این مسیر سالک با أعمال عبادی، خود را لایق وصال حق کرده و به وصال او خواهد رسید، وصالی که بنا بر جمله «أَلا إِلَی اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ» در آیه (53 شوری) سالک با فنای وجود توهمی خود در حضرت حق، آن را محقق میسازد؛ و در فراز مورد بحث با کلمه «خدمت» در جمله «فَاجْمَعْنِی عَلَیْکَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِی إِلَیْک» به آن اشاره شده است و سالک با این فناسازی وجود موهوم خود در حضرت حق، در سلک قافله حسین و حسینیان در آمده و مخاطب به خطاب «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ؛ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» میگردد و طبق جمله «فَادْخُلی فی عِبادی؛ وَ ادْخُلی جَنَّتی» به جنت ذات داخل خواهد شد.
نظر شما